سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آ سمان آ بی


ساعت 12:27 عصر جمعه 84/8/6


گاهی اوقات فک میکنم به اگرها

به اگرهایی که اگه انباشته بشن حتی از سقف اسمون هم لبریز میشن و فرو میریزن و زیر سنگینی اونا همه چیز له میشه

کاش اصلا اگر نبود و من هر روز نمیگفتم  

اگه اون روز که افتاب به من سلام کرد , من جواب سلامش رو داده بودم   او قهر نمیکرد و گلدان مامان بزرگ رنگش نمیپرید

اگه اون روز که ماهی تنگ کوچیکمون تب داشت , من میفهمیدم و کمی به صورتش اب میپاشیدم  او در عمق تابستون نمیسوخت

اگه اون روز که دس نسترن باغچمون شکسته بود , من صدای ناله کمرنگشو که رو نگاش نشسته بود میشنیدم و دسش رو میبستم ,شاید امروز او هم مث من دس داشت

اگه اون روز که بابابزرگ میخواس کاج کهنسال باغچه رو ببره اشک سرد او رو روی انگشتانش حس میکرد و التماس سادش رو میشنید  ,شاید صدای خشن اره رو هیچکی نمیشنید و او هم امروز نفس می کشیدو مهربون بود

اگه اون روز که اون بچه گربه تنها پشت پنجره اتاق برا من شر میخون پدرم معنی شعرش رو میفهمید و با چوب تو سرش نمیکوفت امروز منو پنجره و اون بچه گربه اینقد تنها نبودیم

اگه اون روز که دوستی در چشمون دوستم یخ نبسته بود و مهربونی تو دستاش نخشکیده بود , من انگشتای غرور رو از روی لبخندم برمیداشتم تا او سادگی لبخندمو حس کنه , امروز هوا برا تنفس اینقد سرد نبود

اگه من هر روز کاری نمیکردم که فردا بگم اگه 

 حتما فردا زیباتر از امروز بود 

در پناه حق پاینده و پیروز باشید


¤ نویسنده: اسمان ابی

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
1
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
6459

:: درباره من ::

آ سمان آ بی


:: لینک به وبلاگ ::

آ سمان آ بی

:: آرشیو ::

پاییز 1384

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::